خبري از زمستون نيست...
پسرخوبم! دخترگلم ! امروز يه روز نه چندان سرد تو دل زمستونه... امسال زمستون شبيه زمستونهاي سالهاي قبل نيست، هوازياد سردنشده و ازبرف هم خبري نيست ... تواين اوضاع درهم و برهم روزگار كه انگار هيچي سرجاش نيست، وقتي طبيعت هم زمستون و تابستونشو باهم قاطي مي كنه ... ادم به خودش ميلرزه... ميدونم كه ماادمها هميشه در حال غرزدنيم... وقتي سرده ازسرما و وقتي گرمه ازگرما ميناليم وقتي ميباره ازخيس شدن نگرانيم و نميباره از خشك شدن...اماهرچي كه هست اينو مطمينم كه ته دل غرغروي تك تكمون براي زمستون هاي پرسوز كودكي تنگ شده... وقتي دستاي كوچيك و لطيفمون ازسرماترك ميخورد اما ماازبخاري كه ازدهانمون خارج ميشد ،از دنبال ك...